Die goldene Feder
پر طلایی (Die goldene Feder): این داستان دربارهی قناعت و سپاسگزاری است. مرد فقیر میآموزد که زندگی ساده و استفاده عاقلانه از نعمتها، راهی برای خوشبختی پایدار است.
داستان Die goldene Feder با ترجمه فارسی
متن آلمانی داستان
Ein armer Mann fand eines Tages eine goldene Feder im Wald. Er verkaufte sie und kaufte Essen für seine Familie. Am nächsten Tag fand er wieder eine Feder
Ein Vogel erschien und sagte: “Jeden Tag schenke ich dir eine Feder, aber benutze sie weise. Wenn du gierig wirst, verschwinden die Federn
Der Mann hielt sein Versprechen und nahm jeden Tag nur eine Feder. Er lebte bescheiden und teilte, was er hatte. Die Federn hörten nie auf zu kommen, weil er dankbar und zufrieden war
ترجمه داستان
مرد فقیری یک روز در جنگل پر طلاییای پیدا کرد. او آن را فروخت و برای خانوادهاش غذا خرید. روز بعد دوباره پر دیگری پیدا کرد.
پرندهای ظاهر شد و گفت: “هر روز به تو یک پر میدهم، اما عاقلانه از آن استفاده کن. اگر حریص شوی، پرها ناپدید میشوند.”
مرد به قولش عمل کرد و هر روز فقط یک پر برداشت. او ساده زندگی میکرد و داشتههایش را با دیگران تقسیم میکرد. پرها هیچوقت تمام نشدند، چون او سپاسگزار و قانع بود.
همچنین برای دسترسی به داستان های کوتاه آلمانی با ترجمه فارسی می توانید از بخش زیر اقدام کنید